loading...
سایت جامع و تفریحی پت و مت
admin بازدید : 133 سه شنبه 12 آذر 1392 نظرات (0)

ورود به پرناز چت

چت روم پرناز

پرناز چت روم

پرناز چت

چت

چت روم

چت روم پرناز

پرناز چت روم پرناز

چت پرناز

پرناز چت چت روم

ایرانسل چت

گوگل چت

admin بازدید : 164 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 

دور از تو، من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم  **

 

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 

ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

 

admin بازدید : 98 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

فنجان سرد چای، دو تا دست روی میز

تهران، غروب جمعه­ی آبان برگریز

 

آهسته خیره شد به من و گفت ناگهان:

این بار آخری­ست که می­بینمت عزیز

 

از من مرنج طالع من!، بعد از این دوسال...

با اخمهات زندگی­ام را به هم مریز

 

از انقلاب تا سر حافظ قدم زدیم

ما غصه داشتیم، خیابان پیر نیز

 

پاییز بود و باران بود و غروب و ... شهر؛

با خاطرات ما دو نفر سخت در ستیز

 

باهم قدم زدیم ولی شهر مرده بود

انگار زیر پاهامان مثل برگریز

 

admin بازدید : 118 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

اینجا
      خیس است

      خیس
      همه جا
      از
      باران

      و
          گریه های من..

admin بازدید : 126 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

این کیست که با این همه غم می خندد ؟

زخمی شده ... باز دم به دم می خندد

در مرگ چه رازی است که این کهنه درخت

با هر تبری که می زنم می خندد ؟!

admin بازدید : 107 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)
عشق شاعر شدن و شهره شدن کشته مرا !

غـم هـورا و  کـف و سـوت زدن کشـتـه مرا !

به دروغ از تـو سـرودم همـه ي عمـر ولـي

راست اين ست که عشق خود من  کشته مرا

حرف از اصلاح و عدالت زدم و ، واي به من

که غم نان شب و بچـه و زن  کشتـه مرا

پي بيگانـه دويديـم ، و ليـکـن گفتيـم :

« درد محروميت و حب وطن  کشته مرا »

چپ نرو ! راست نگو ! پلک نزن ! سرفه نکن !

اين همه مرز و حصار و قدغن  کشته مرا

جرأتي نيست مرا تا که بگويم : « دنيا !

عشق تو ، عشق به اين آب لجن کشته مرا »

admin بازدید : 108 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

در دست‏رس نیست

دست‏هایت

و دست من نمی‏رسد

به رسیدن

به دست‏هایت

در دست‏رس نیستی

و دست‏هایم

نمی‏رسد

به آن سوی سیم

که برسد

دستم به دست‏هایت

در دست‏رس نیست

هیچ دستی

این روزها...

و من

نمی‏رسم

به هیچ دوردستی...



***


دور نرو

بیا کنار دلم

من غیر از این‏ها که می‏نویسم

نوازش هم بلدم

admin بازدید : 113 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو

کاش فریاد زند معنی آه من و تو

مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند

که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو

لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا

چشم هایی نگرانند به راه من و تو

 در تماشای تو اندیشه من مغلوب است

بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو

آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود

نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو

هنر عاشقی امروز پسند همه نیست

که محبت شده اینگونه گناه من و تو

admin بازدید : 131 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته    

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته 

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

admin بازدید : 106 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...
هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.

admin بازدید : 95 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

admin بازدید : 103 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

admin بازدید : 110 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

admin بازدید : 112 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

 در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

ه.ا.سایه

admin بازدید : 106 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

admin بازدید : 123 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...

admin بازدید : 68 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟


ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت


يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت


از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت


مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت

admin بازدید : 70 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)
منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده

ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد
به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده

admin بازدید : 86 یکشنبه 27 اسفند 1391 نظرات (0)

سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو

کاش فریاد زند معنی آه من و تو

مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند

که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو

لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا

چشم هایی نگرانند به راه من و تو

 در تماشای تو اندیشه من مغلوب است

بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو

آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود

نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو

هنر عاشقی امروز پسند همه نیست

که محبت شده اینگونه گناه من و تو

درباره ما
سایت سرگرمی تفریحی پت و مت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون در مورد وبم چیه؟؟؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2286
  • کل نظرات : 139
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1499
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 119
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 170
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 956
  • بازدید ماه : 956
  • بازدید سال : 48,253
  • بازدید کلی : 1,607,727
  • کدهای اختصاصی