رویاهای تو پر از مهربانی است
رویاهایی شیرین
پر از حس پرواز
و لبریز از عشق...
رویایی که در آن لب هایم
تنها لهجه ی بوسه های تو را می فهمد...
رویاهایی ناب
مثل رویــــای داشتن تـــــــو
کاش در آغوش تو . . می مردم .
تنها جایی که
لحظه هایش آکنده ام می کرد
از فراموشی ی عمیقی
که دردهایم را به تمامی
از یاد می بردم . .
کاش آن لحظه که
تپش قلبهامان یکی می شد
ضربان قلبم را
از کار می توانستم انداخت
تا تنها کنار لالایی ی نبض نفسهای تو
به خوابی ابدی بروم . . .
کاش میان دستهای تو که بودم
ساعتها می ایستادند
و ما
بر خطی ممتد از زمان
تا بی نهایت می رفتیم . .
تا جایی که رسالت انسان بر زمین
به انتها برسد
تا دوباره به هیات آدم و حوا
به سرزمین موعودمان
عروج کنیم.
بهشت ،
نه مکانی بعد ِ مرگـــ !
زمانی ست به وسعت ِ زندگی...
که تنم محصور ِ
بازوان ِ توست !
یلدای من
بی گمان خواب طولانی
چشمهای توست!!!
...
چرا که...
کوتاه ترین روز زندگی ات من بودم!!!
بهشت ،
نه مکانی بعد ِ مرگـــ !
زمانی ست به وسعت ِ زندگی...
که تنم محصور ِ
بازوان ِ توست !
غبطه می خورم ...
به " او "
که بیشتر از من
کنار تو نفس می کشد...!