مستانه هایم شروع می شود
آن گاه که گیسوهایت را در شراب، جلا می دهی
دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .
چه رسم تلخی ست
تو ، بی خبر از من و تمام من ، درگیر تو !
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
نظرتون در مورد وبم چیه؟؟؟؟؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی