فقط هنگامی که عشق را تجربه می کنیم حقیقتا در می یابیم که با از دست دادنش چه چیزی را گم کردیم
سنگينترين غروب من لحظه ي بي تو بودن است
اگر ماندم كه مي آيم به سويت اگر مردم فداي تار مويت
چه چيز در اين جهــــان...غريبانه تر اززني استــــ ...كه تنهـــــــايي اش را بغل ميكند
و ميپوسد...
اما..
حاضر نيست ديگر...
كسي را دوست داشته باشد...
بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم
سلمانی و ساعت و سیب
سکه و سلام و سکوت
و سبزی صدای بهار
هفت سین سفره ی من بود
بچه که بودم
دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت
که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید
بچه که بودم
تنها ترس ساده ام این بود
که سه شنبه شب آخر سال
باران بیاید
بچه که بودم
آسمان آرزو آبی
و کوچه ی کوتاهمان
پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
نظرتون در مورد وبم چیه؟؟؟؟؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی